شعر در مورد اسم رها
شعر در مورد اسم رها ,شعری در مورد اسم رها,شعر در باره اسم رها,شعری درباره اسم رها,شعر در باره ی اسم رها,شعر درباره اسم رها,شعری درمورد اسم رها,شعر زیبا درمورد اسم رها,شعر کوتاه درمورد اسم رها ,شعر اسم رها,شعر در مورد اسم رها,شعری برای اسم رها,شعر با کلمه رها,شعر برای اسم رها,شعر با کلمه رهایی,شعر با نام رها,شعر برای نام رها,شعری در مورد اسم رها,شعر در باره اسم رها,شعری درباره اسم رها,شعر در باره ی اسم رها
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اسم رها برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
آز دیو توست چندین چون رها جوئی ز دیو؟
تو رها کن دیو را تا زو بباشی خود رها
شعر در مورد اسم رها
بسیار داشتم دل آباد را خراب
مانا رها شود تپش من، رها نشد
شعری در مورد اسم رها
گیرم به غمم رها کنی تو
هرگز غم تو رها کنم من!
شعر در باره اسم رها
صید که از دام تو گشت رها، دیگرش
زود بگیردی ولی خود چه رها کرده ای؟
شعری درباره اسم رها
ای خواجه مرا با می و میخانه رها کن
جان من دلخسته بجانانه رها کن
شعر درباره اسم رها
که خاکت از کف دشمن رها شد
پری از دام اهریمن رها شد
شعری درمورد اسم رها
من گرفتم ساختی دامن ز چنگ من رها
از کمند جذبه من چون رها خواهی شدن؟
شعر زیبا درمورد اسم رها
اگر تو عاشقی غم را رها کن
عروسی بین و ماتم را رها کن
شعر کوتاه درمورد اسم رها
شبی کردم به بستان ناله درد
رها کردند مرغها آشیانها
شعر اسم رها
از خوبرویان زشتی نیاید
این زشت رویی آخر رها کن
شعر در مورد اسم رها
رهائیت باید، رها کن جهانرا
نگهدار ز آلودگی پاک جانرا
شعری برای اسم رها
پوستین بودمت ایام شتا چو شدی
مغز، رها کردی پوست
شعر با کلمه رها
گرچه زان بندم رها میخواستند
دردم افزودند و جانم کاستند
شعر برای اسم رها
رها کن تا بیفتد ناتوانی
که با سرپنجگان زور آزماید
شعر با کلمه رهایی
این قاعده خلاف بگذار
وین خوی معاندت رها کن
شعر با نام رها
تیری ز کمان رها نکردی
کش سینه سپر نکرده باشم
شعر برای نام رها
شکرشیرینی گفتن رها کن
ولیکن کان قندی چون نقندد
شعری در مورد اسم رها
رها کردم چنان شکرستانی
چو حیوان هر گیاهی می چریدم
شعر در باره اسم رها
تو دریا باش و کشتی را برانداز
تو عالم باش و عالم را رها کن
شعری درباره اسم رها
کدوییست سرکه کدوییست باده
ترشی رها کن اگر آن کدویی
شعر در باره ی اسم رها
دل که خراب داشتم در بر من رها نشد
خواهم ازین خراب تر، از تو رها شود مگر
شعر در مورد اسم رها
فتاده ام به درت خان و مان رها کرده
رها کن، از من بی خان و مان چه می جویی؟
شعری در مورد اسم رها
رها کن گرگ خونی را که رو نارد بدان صیدی
رها کن صرفه جویی را که برناید بدین کاری
شعر در باره اسم رها
این را رها کن خواجه را بنگر که می گوید مرا
عشق آتش اندر ریش زد ما را رها کردی چرا
شعری درباره اسم رها
سخنی چو گوهرتر صدف لب تو دارد
سخن صدف رها کن، گهری نمای ما را
شعر در باره ی اسم رها
رفتند رفیقان دل صد پاره ببردند
کردند رها دامن صد پاره ما را
شعر درباره اسم رها
کردیم رها جان و دل از بهر رخت، زانک
با غمزدگان سوی تماشا نتوان رفت
شعری درمورد اسم رها
رها کن تا بمیرم زیر پایت
که عمر جاودانی من اینست
شعر زیبا درمورد اسم رها
جانی که از فراق رها کرد خانه را
یاد آورید کارزوی جان رسیدنی ست
شعر کوتاه درمورد اسم رها
دل دامنت گرفت و رها چون کند کسی
پیری که بوی یوسفش از پیرهن زده ست
شعر اسم رها
رها کنید که تن در دهم به بدنامی
که نام نیک در آیین عاشقی ننگ است
شعر در مورد اسم رها
بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست
رها مکن که دلم را ز غم رهایی نیست
شعری برای اسم رها
اگر نازم به وصل، آخر نگاهی سوی مسکینی
نظر بازی رها کن تا مقابل باز برگردد
شعر با کلمه رها
چون نیست دلم را ز غمت روی رهایی
دل مصلحت خویش به روی تو رها کرد
شعر برای اسم رها
چو با جان خواست رفتن یادش، ای دل
رها کن تا بمیرم هم درین یاد
شعر با کلمه رهایی
مکن بر خسرو دلخسته جوری
اگر او لطف ناکرده رها شد
شعر با نام رها
به جان کندن رها کن نیم کشته
که این تن زخم کاری را نشاید
شعر برای نام رها
از یاد تو دل جدا نخواهد شد
وز بند تو جان رها نخواهد شد
شعری در مورد اسم رها
تا کی سخن وفا، رها کن
خوبی و وفا محال باشد
شعر در باره اسم رها
چون می کشی، رها کن تا پای تو ببوسم
باری به سینه من این آرزو نماند
شعری درباره اسم رها
مخواه عاقبت، ای پندگوی، خسرو را
چو عاشق است، رها کن که مبتلا باشد
شعر در باره ی اسم رها
ای پندگوی، شیفته را چون نماند سنگ
خلقی رها کنش که کلوخ جفا زند
شعر در مورد اسم رها
نمی شد دل از بند زلفش رها
کنون دل نهادیم تا کی شود؟
شعری در مورد اسم رها
رها کن تا کف پایت ببوسم
پس آنگه شویم از اشک نیازش
شعر در باره اسم رها
اگر چه پرسش من نیست رایش
رها کن تا بمیرم زیر پایش
شعری درباره اسم رها
رها کن غرقه گردیم ار برانیم
میان می، چو اندر می فتادیم
شعر در باره ی اسم رها
رقیبا، دیدنم باری رها کن
دو روزه عمر تا مهمان اویم
شعر درباره اسم رها
مردن همم رها نکنی زیر پای خویش
زین گونه هم مبر مه من آب عاشقان
شعری درمورد اسم رها
رها کن، چرا می کنی قصر و ایوان
به جایی که نبود امید رهایی
شعر درباره اسم رها
گران کمانی آن هندوی کمانکش چابک
به هیچ پنجه ترکی رها نکرد عنانی
شعر زیبا درمورد اسم رها
طبیبا، بهر جان ناتوانم غم مخور چندین
رها کن جان دهم، زیرا نمی ارزم به درمانی
شعر کوتاه درمورد اسم رها
ای آنکه کردی رخ به جنگ اوحدی
او صلح می جوید، رها کن جنگ را
شعر اسم رها
دمم می دهی که: من بیابم دمی دگر
گره بر دمم زدی، رها کن دمی مرا
شعر در مورد اسم رها
مگر اجل برهاند مرا ز عشق، ارنه
به زندگی نتوانم رها شدن ز شما
شعری برای اسم رها
چشمش چه ساحریست؟ که شرطی ز دشمنی
با من رها نکرد و همان دوستی بجاست
شعر با کلمه رها
مشکل رها کند که : بگوییم حال خویش
بندی، که از محبت او بر زبان ماست
شعر برای اسم رها
ما را مجال بود بروبر، به دوستی
دشمن رها نکرد که باشد مجال دوست
شعر با کلمه رهایی
حدیث بوسه رها کن، که در عقیدت من
دریغ نام تو باشد که بر زبانی رفت
شعر با نام رها
رقیب قصه دردم که گفت می گویم
رها مکن که بگوید، که من بخواهم گفت
شعر برای نام رها
تنی را، که در دل نباشد غم او
رها کن حدیثش، که جانی ندارد
شعری در مورد اسم رها
رایگان بنده بسی داری و چاکر بیحد
اوحدی، نیز رها کن، که غلامت باشد
شعر در باره اسم رها
نگاه داشته ام خون اوحدی، تا تو
رها کنی که: بر آن خاک آستان بچکد
شعری درباره اسم رها
پادشاهان ولایت چو به نخجیر روند
صید را گر چه بگیرند رها نیز کنند
شعر در باره ی اسم رها
به پیشگاه قبول تو راه نیست، مگر
رها کنی، که برین آستان همی گردم
شعر در مورد اسم رها
اگر به تیغ ترا می توان برید از دوست
حدیث عشق رها کن، که سست پیوندی
شعری در مورد اسم رها
کسی که از غم شیرین لبان به کوه دوید
رها کنش، که هنوز از کمر نیفتادست
شعر در باره اسم رها
فرزند آدم و پدر و مادر آدمی
کس چون رها کند که به یکبار خر شود؟
شعری درباره اسم رها
تا کی ازین جبه و دستار و فش
مرده شو و جامه رها کن بزن
شعر در باره ی اسم رها
گفتم که: ببوسم و نهم بر سینه
خود دیده رها نکرد و نگذاشت سرم
شعر درباره اسم رها
از کام دل رها کندش دست روزگار
آنرا که دست عشق وی از دل جدا کند