شعر در مورد اسم احسان
شعر در وصف اسم احسان,شعر در مورد اسم احسان,شعر درباره اسم احسان,شعر درمورد اسم احسان,شعر با اسم احسان,شعر برای اسم احسان,شعر با کلمه احسان,شعر با نام احسان,شعر نو با اسم احسان,شعر با کلمه ی احسان,شعر در مورد اسم احسان,شعر درباره اسم احسان,شعر باسم احسان,بیت شعر باسم احسان,شعر درمورد اسم احسان,بیت شعر عن اسم احسان
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اسم احسان برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
ترک احسان است احسان پیش ما آزادگان
طی کند آوازه احسان خود حاتم بس است
شعر در وصف اسم احسان
ز احسان روزگار غریقم ولیک نیست
بر من جوی ز منت احسان روزگار
شعر در مورد اسم احسان
طوق منت، گردن فرمانبران را لایق است
ترک احسان است احسان مردم آزاد را
شعر درباره اسم احسان
می رسد احسان به هر کس قابل احسان شود
تنگدستان را وسایل گر نباشد گو مباش
شعر درمورد اسم احسان
با حسن رویت احسان کی جوید
خود پیش حسنت احسان چه باشد
شعر با اسم احسان
گر تو عاشق شده ای حسن بجو احسان نی
ور تو عباس زمانی بنشین احسان بین
شعر برای اسم احسان
پیشه کن امروز احسان با فرودستان خویش
تا زبر دستانت فردا با تو نیز احسان کنند
شعر با کلمه احسان
نپذیرد ز هیچ کس احسان
هر که از بندگی گریزان است
شعر با نام احسان
سررشته عمر مسندآرایان
ممدود به قدر مد احسان است
شعر نو با اسم احسان
رعدها آوازه احسان عالمگیر تو
ابرها چتر پریزاد سلیمان تواند
شعر با کلمه ی احسان
ترا احسان و رحمت بیکرانست
شفیع ما همیدون مهربانست
شعر در مورد اسم احسان
بوم در پادشاهی دادفرمای
به درویشان ز احسان کام بخشای
شعر درباره اسم احسان
ز احسان زمانه دیده بردوز
کو دیده مردمی ندارد
شعر باسم احسان
شکر احسان او ز من بشنو
پس بگوش جهانیان برسان
بیت شعر باسم احسان
بلبلا بر منبر گلبن بگو هست
محسن درخور احسان بلی
شعر درمورد اسم احسان
نیست احسان بنده کردن مردم آزاده را
بهترین احسان مردم، ترک احسان کردن است
بیت شعر عن اسم احسان
می فشانم هر چه می گیرم چو ابر نوبهار
با من احسان، باتمام خلق احسان کردن است
شعر در وصف اسم احسان
باد دستان را به احسان دستگیری کن که بحر
در سخای ابر با روی زمین احسان کند
شعر در مورد اسم احسان
سایلان از شرم احسان اب می گردند و من
می شوم آب از حیا با هر که احسان می کنم
شعر درباره اسم احسان
عمر اهل دولت از احسان دو چندان می شود
رشته هستی دو تا از مد احسان می شود
شعر درمورد اسم احسان
چو باغ وصل خوش بویم چو آب صاف در جویم
چو احسان است هر سویم در این احسان همی گردم
شعر با اسم احسان
دست احسان بر سر ما نه ز احسانی که ما
چشم روشن در تو آویزیم کان احسان تویی
شعر برای اسم احسان
فرعون را احسان تو از نفس ثعبان می خرد
گرچه به ظاهر سوی او تهدید ثعبان می کشی
شعر با کلمه احسان
تا نگردی پایمال منت امداد خلق
بی عرق گامی دو پیش از خجلت احسان برا
شعر با نام احسان
جود اگر در معرض احسان تغافل پیشه نیست
میدرد حاجت گریبان از لب سائل چرا
شعر نو با اسم احسان
چه احسان داشت یارب جوهر شمشیر بیدادش
که در هر قطره خون سجده شکریست بسمل را
شعر با کلمه ی احسان
نیست سرو از بی بری ممنون احسان بهار
بار منت خم نسازد گردن آزاده را
شعر در مورد اسم احسان
اگر مهر قناعت بازگیرد پرتو احسان
چو شبنم آبروی ما که برمیدارد از درها
شعر درباره اسم احسان
چون سایه پایمال خس و خار بهتر است
آن سرکه نیست گرم ز احسان آفتاب
شعر باسم احسان
هر گرا کردند راحت محرم احسان شب
چون سحر بر آه محمل بست در هجران شب
شعر باسم احسان
چشم بر احسان گردون دوختن دیوانگیست
دانه ها هشیار باشید آسیا دلاک نیست
شعر درمورد اسم احسان
قاتل و ساز مروت نپسندی (بیدل)
مد احسان نفس در نظر من تیغست
بیت شعر عن اسم احسان
بسکه مردم دامن احسان زهم وا چیده اند
(بیدل) از خست کسی را سایه دیوار نیست
شعر در وصف اسم احسان
اینقدر کز بیکسی ممنون احسان غمیم
بر سر ما خاک اگر دستی کشد بال هماست
شعر در مورد اسم احسان
در کف اخلاق تست رشته تسخیر خلق
غافل از احسان مباش هیچکست بنده نیست
شعر درباره اسم احسان
حرص زندانگاه یکعالم امیدم کرده بود
عبرت کم فرصتیها سخت احسان کرد و رفت
شعر درمورد اسم احسان
مشرب انصاف ما خجلت کش خمیازه نیست
لب نمی آید بهم از شکر احسان قدح
شعر با اسم احسان
آن سخاکیشان که بر احسان نظر واکرده اند
از گشاددست و دل چشمی دگر واکرده اند
شعر برای اسم احسان
زنهار بخود نیز ترحم ننمائی
امروز درین انجمن احسان گله دارد
شعر با کلمه احسان
ای موج گر احسان طلب در نظر تست
در وصل گهر هم نگشائی کمر از خود
شعر با نام احسان
شکر احسان در زمین بیکسی بی ریشه نیست
سایه دستی که افتد بر سرم مو میشود
شعر نو با اسم احسان
در کمند سعی نیکی چین کوتاهی خطاست
تا بهر دامن که خواهی دست احسان میرسد
شعر با کلمه ی احسان
نیست غیر از شرم حاجت ابر گلزار کرم
میکند سائل عرق تا دست احسان بشکفد
شعر در مورد اسم احسان
عشق خونخوار از دم تیغ فنا
دست احسان بر سر ما میکشد
شعر درباره اسم احسان
وعده احسان بمعنی از گدائی نیست کم
بر کرم ظلم است اگر خواهد زسائل انتظار
شعر باسم احسان
بعالم کرم آداب جود بسیار است
وضو کن از عرق آنگاه نام احسان گیر
بیت شعر باسم احسان
سراسر بخشش جانان طریق لطف و احسان بود
اگر تسبیح می فرمود اگر زنار می آورد
شعر درمورد اسم احسان
نشاید خواست از درویش پاداش
نباید کشت، احسان و عطا را
بیت شعر عن اسم احسان
نیمروزی گر شوی مهمان ما
غرق گردی در یم احسان ما
شعر در وصف اسم احسان
کار ما جز رحمت و احسان نبود
هیچگاه این سفره بی مهمان نبود
شعر در مورد اسم احسان
آنکه با نمرود، این احسان کند
ظلم، کی با موسی عمران کند
شعر درباره اسم احسان
برغریبان رحمت آور چون غریبی در جهان
زانک نبود از خداوند کرم احسان غریب
شعر درمورد اسم احسان
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
شعر با اسم احسان
گر بزند بی گناه عادت بخت منست
ور بنوازد به لطف غایت احسان اوست
شعر برای اسم احسان
گر برانی چه کند بنده که فرمان نبرد
ور بخوانی عجب از غایت احسان تو نیست
شعر با کلمه احسان
دیگری گر همه احسان کند از من بخلست
وز تو مطبوع بود گر همه احراق آید
شعر با نام احسان
عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
شاکر نعمت و پرورده احسان بودم
شعر نو با اسم احسان
تا توانی پاس آب روی سایل داشتن
خودفروشیهای احسان به که ننمائی بکس
شعر با کلمه ی احسان
مردگان را نیز سودای قیامت در سراست
زنده میدارد جهانی را همین احسان حرص
شعر در مورد اسم احسان
چو ابرو بحر زلاف سخا پشیمان باش
کرم کن و عرق انفعال احسان باش
شعر درباره اسم احسان
خدای با تو بدین صنع نیک احسان کرد
به قول و فعل تو بگزار شکر احسان را
شعر باسم احسان
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
احسان ترا شمار نتوانم کرد
بیت شعر باسم احسان
مست شو، ای هوشیار، لیک نه زین باده خور
از قدح مصطفی باده احسان طلب
شعر درمورد اسم احسان
والا حسن دستور شه کز بهر وجه عالمی
از کف دستش هر خطی دیباچه احسان نگر
بیت شعر عن اسم احسان
ترک حیوانی، به حیوانات جان بخشیدن است
خویش را محروم می داری ازین احسان چرا
شعر در وصف اسم احسان
خواب غفلت از سحرخیزی حجاب ما شده است
نیست ورنه کوتهی در مد احسان صبح را
شعر در مورد اسم احسان
دشمن خونخوار را کوته به احسان ساز،
دست هیچ زنجیری به از سیری نباشد شیر را
شعر درباره اسم احسان
خشکسال التفات از بس که دارد تشنه ام
مد احسان می شمارم زان ستمگر تیغ را
شعر درمورد اسم احسان
ابر نیسان از صدف احسان نمی دارد دریغ
مخزن گوهر شود دل دست بالا کرده را
شعر با اسم احسان
نیست احسان بنده کردن مردم آزاد را
دانه چینی خوشترست از دانه افشانی مرا