شعر در مورد
اسب,شعر در مورد اسب سواری,شعر در مورد اسب سیاه,شعر در مورد اسب سفید,شعر
در مورد اسب امام حسین,شعر در مورد اسباب کشی,شعر در مورد اسب برای
کودکان,شعر در مورد اسباب بازی,شعر در مورد اسب کرد,شعر در مورد اسب
وحشی,شعری درباره اسب سواری,شعر درباره اسب امام حسین,شعر درباره اسباب
کشی,شعر کودکانه در مورد اسب,شعر کودکانه در مورد اسباب بازی,شعر درباره
اسباب بازی,شعر کودکانه درباره اسباب بازی,شعر اسب,شعر اسبانی,شعر اسب
حیوان نجیبی است,شعر اسبانی مترجم,شعر اسب سیاه,شعر اسب سفید,شعر اسبانی
رومانسی,شعر اسبانی عن الحب,شعر اسبانی رومانسی مترجم,شعر اسبانی عن الحب
مترجم,شعر اسبانی مترجم بالعربی,شعر اسبانی مترجم للعربیه,شعر اسبانی مترجم
عربی,شعر اسبانی عربی,شعر سهراب اسب حیوان نجیبی است,متن شعر اسب حیوان
نجیبی است,شعر سهراب سپهری اسب حیوان نجیبی است,شعر اسبانی مترجم
للعربی,شعر حب اسبانی مترجم,شعر غزل اسبانی مترجم,شعر حب اسبانی مترجم
عربی,شعر در مورد اسب سیاه,شعر اسب سفیدم خیلی قشنگه,شعر اسب سفیدم,شعر اسب
سفید وحشی منوچهر آتشی,شعر اسب سفید قصه ها,شعر کودکانه اسب سفیدم,شعر مرا
اسب سفیدی بود روزی,شعر در مورد اسب سفید,دانلود شعر اسب سفیدم,متن شعر
اسب سفید
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اسب برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
اسب حیوان نجیبی است اگر بگذارند
چون بشر کیس عجیبی است اگر بگذارند
سم بکوبد به زمین توی چراگاه جمال
گاهش از عشق نصیبی است اگر بگذارند
گیرم از یونجه ی تر معده ی خود پر سازد
در دلش حسرت سیبی است اگر بگذارند
چه کم از این پسران رپ و ریپی دارد
طالب زینت و زیبی است اگر بگذارند
چه بسا اسب که اسباب سواری را باخت
طعمهی ساده فریبی است اگر بگذارند
اسب عاشق شد و فرمود :”نجابت کشک است
بوسه هم حس غریبی است اگر بگذارند
زین و دل داده ی آن یال پریشانم و دل-
گیرِ افسار حبیبی است اگر بگذارند
نعل در آتش دل می نهم از یورتمه اش
در دلم طرفه لهیبی است اگر بگذارند…”
نر اگر بود که صد در صد او مشتاق است
مادیان نیز صدی- بیست اگر بگذارند!
“بوالفضول” آمده و هیبت طنزش مخفی است
طنز پرداز مهیبی است اگر بگذارند !
«آنکس که بداند و بداند که بداند// اسب شرف از گنبد گردون بجهاند» / فخر رازی
اسبها، این اسبها
یالشان آشفته است
در نگاه سرخشان
پرسشی ناگفته است
«ابله شدهای، وفا ز زن میطلبی؟// اسب و زن و شمشیر وفادار که دید؟» / ناشناس
بر زمین، سم میزنند
خشمگین، شیههکشان
گویی آتش میجهد
از تن چالاکشان
«اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر// رنگشان همگون نگردد، طبعشان همگون شود» / روحی
«اسب تازی دو تک رود به شتاب// شتر آهسته میرود شب و روز» / سعدی
اسبها زندانیاند
آه زیر سقفها
اسبها کی میشوند
باز آزاد و رها؟
«اسب تازی شده مجروح به زیر پالان// طوق زرین همه در گردن خر میبینم» / حافظ
اسبها یک روز باز
روی پا میایستند
آخر آنها اهل خواب
اهل آخور نیستند
«اسب فربه شود، شود سرکش» / سنایی
یک شبی گم میشوند
اسبها در بهت دشت
اسب من که رفت و رفت
سوی آخور برنگشت
«اسب لاغرمیان به کار آید// روز میدان، نه گاو پرواری» / سعدی
«اسب میتاخت با شکوه و دلیر// که کند فعل شیر بچه شیر» / مکتبی شیرازی
«اسبی که صفیرش نزنی مینخورد آب// نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است» / منوچهری دامغانی
«اگر اشتر و اسب و استر نباشد// کجا قهرمانی بود قهرمان را» / ناصرخسرو
«اگر سکندر با شاه همسفر بودی// ز اسب تازی زود آمدی فرود به خر» / فرخی سیستانی
«ای بسا اسب تیزرو که بمرد// خرک لنگ جان به منزل برد» / سعدی
«راهرو را فاقه و نعمت کند منع از سلوک// اسب راه آن است کو نه فربه و نه لاغر است» / علیشیر نوایی
«ز دریا برآمد یکی اسب خنگ// سرون گرد چون گور و کوتاهلنگ// دمان همچو شیر ژیان پر ز خشم// پلنگ و سیه خایه و زاغ چشم» / فردوسی
«مر سگان را عید باشد مرگ اسب// روزی وافر بود بیجهد و کسب» / مولوی
«نه برگزاف سکندر به یادگار نوشت// که اسب و تیغ و زن آمد سهگانه از در دار» / ابوحنیفه اسکافی
«هرکسی را که بخت برگردد// اسبش اندر طویله خر گردد» / ناشناس
«هست مامات اسب و بابا خر// تو مشو تر چو خوانمت استر» / سنایی
«یا رب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان// کاین همه ناز از غلام و اسب و استر می کنند» / حافظ
عاقل
چو خلاف در میان آمد بجهد، و چون صلح بیند لنگر بنهد، که آنجا سلامت بر
کرانست و اینجا حلاوت در میان مقامر را سه شش میباید ولیکن سه یک میاید
هزار باره چراگاه خوشتر از میدان
اسب فلک جواد عنان تو شد چنانک
ماه و مجره اسب ترا نعل و مقودست
تا شکل گنبد فلک و جرم آفتاب
چون درقه مکوکب و درع مزردست
فرستادمت اسب و دستار و جبه
ز مه طوق بر اسب شب رنگ بسته
سپید است دستار لیکن مذهب
سیاه است جبه ولی رنگ بسته
خر بود خادمی ولی کاهل
که به کار اندرون بود منبل
اسب زن باشد ای به دانش فرد
مرد را اسب و زن بود درخورد
عامه نبود ز کارها آگاه
عامه را گوش کر و دیده تباه
صحبت عامه اسب و خر باشد
هر دوان ضد یکدگر باشد
خر تگ از اسب خود نگیرد تیز
لیک اسب از خران بگیرد تیز
صحبت عامه هر که هشیارست
مثل حداد و مثل عطارست
دایم دلدار را با دل و جان ماجراست
پوست بر او نیست اینک پیش شما می رود
اسب سقاست این بانگ دراست این
بانگ کنان کز برون اسب سقا می رود
چند خانه گم کنی و یاوه گردی گرد شهر
ور ز شهری نیز یاوه با قلاوزی بساز
اسب چوبین برتراشیدی که این اسب منست
گر نه چوبینست اسبت خواجه یک منزل بتاز
هر کی او اسب دواند به سوی گمراهی
کند آن اسب لگدکوب نکال از لگدش
بهل ابتر تو غزل را به ازل حیران باش
که تمامش کند و شرح دهد هم صمدش
بار دگر از راه سوی چاه رسیدیم
وز غربت اجسام بالله رسیدیم
با اسب بدان شاه کسی چون نرسیده ست
ما اسب بدادیم و بدان شاه رسیدیم
آن شنیدی که لاغری دانا
گفت روزی بابلهی فربه
اسب تازی اگر ضعیف بود
همچنان از طویله ای خر به
مردمان دوستی چنین نکنند
هر زمان اسب هجر زین نکنند
جنگ و آزار و خشم یکباره
مذهب و اعتقاد و دین نکنند
اسب در میدان وصلش تاختم
کعبه وصلش ز هجران توختم
جامه عفت برون انداختم
رندی و ناراستی آموختم
شعر در مورد اسب
آن پری، بعد از آنکه تیر انداخت
گلخنی زخم خورده را بشناخت
اندر آمد ز اسب پیشش شد
مرهم اندورن ریشش شد
شعر در مورد اسب سواری
پادشاها مهد عالی می رود سوی شکار
لیکن اسباب شدن ما را مهیا هیچ نیست
خیمه و اسب است و زین و جامه اسباب سفر
جز دو اسب لاغری با بنده زینها هیچ نیست
شعر در مورد اسب سیاه
ای طربناکان ز مطرب التماس می کنید
سوی عشرت ها روید و میل بانگ نی کنید
شهسوار اسب شادی ها شوید ای مقبلان
اسب غم را در قدم های طرب ها پی کنید
شعر در مورد اسب سفید
چشمه شکر جوشان کنم اندر دل تنگ نیی
اندیشه های خوش نهم اندر دماغ و کله ای
می ران فرس در دین فقط ور اسب تو گردد سقط
بر جای اسب لاغری هر سو بیابی گله ای
شعر در مورد اسب امام حسین
از پشت رقیب تو کشم تسمه چندین
تا گنجفه اسب تو از پته نباشد
چون موی شد از فکر میانت تن خسرو
تا همچو رقیبت خنک و کته نباشد
شعر در مورد اسباب کشی
تیغم زن، ای رقیب، که قربان شوم ترا
آن دم که من روارو آن ماه بشنوم
آواز ارغنون ندهد ذوقم آن چنان
کاواز پای اسب تو ناگاه بشنوم
شعر در مورد اسب برای کودکان
رخش، روابود، ار اسب دلبری تازد
که گوی سیم به چوگان مشک می بازد
ز ذره بیشترندش کنون هواداران
سزا بود که دل از مهر ما بپردازد
شعر در مورد اسباب بازی
ز آشنایان همچو فرزین بگذری
با غریبان اسب لطفت زین بود
چون به بخت اوحدی آید سخن
جمله صلحت خشم و مهرت کین بود
شعر در مورد اسب کرد
ازین بیشه شیری نیامد برون
که او را نکشتی به زوبین عشق
ز بهر شکاردل خستگان
بر اسب بلا بسته ای زین عشق
شعر در مورد اسب وحشی
خوبان عرب بر سر اسب تو دویده
شاهان عجم پیش رخت گشته پیاده
از چشم تو مجنون عرب یافته مستی
وز لعل توشیرین عجم ساخته باده
شعری درباره اسب سواری
خود را شمرده با او چون صفر در عددها
او را بدیده در خود چون می ز جام باده
دایم بسان پسته، خندان و دل شکسته
ز اسب وجود جسته، چون اوحدی پیاده
شعر درباره اسب امام حسین
گر مرد رهی، تو چند بیراه روی؟
اندر پی این منصب و این جاه روی؟
تا کی ز برای زر و سیم دنیا
بر اسب نشینی، به در شاه روی؟
شعر درباره اسباب کشی
زلفش اندر جور تلقین می کند
رخ پیاده حسن فرزین می کند
در رکابش حسن خواهد رفت اگر
اسب حسن این است کو زین می کند
شعر کودکانه در مورد اسب
شرم دار آخر جفا چندین مکن
قصد آزار من مسکین مکن
پایی از غم در رکاب آورده ام
بیش از این اسب جفا را زین مکن
شعر کودکانه در مورد اسباب بازی
امروز بر اسب جور با من
هر گوشه همی کنی سواری
ترسم فردا گه مظالم
تاب ثقه الملوک ناری
شعر درباره اسباب بازی
آخر ای خاک خراسان داد یزدانت نجات
از بلای غیرت خاک ره گرگانج و کات
در فراق خدمت گرد همایون موکبی
کاندر نعل از هلالست اسب را میخ از نبات
شعر کودکانه درباره اسباب بازی
گل ز روی او شرمسار شد
دل چو موی او بی قرار شد
ماه بر زمینش نهاده رخ
چون بر اسب خوبی سوار شد
شعر اسب
کجا بماند که اقبال تو به دست قبول
طرایف سخنم را همی نگرداند
چو مدحت تو برانگیزد اسب فکرت من
ز جوی قوت ادراک عقل بجهاند
شعر اسبانی
صدر تو به پایه تخت جمشید
اسب تو به سایه رخش رستم
با رای تو ذره ایست خورشید
با طبع تو قطره ایست قلزم
شعر اسب حیوان نجیبی است
به خدایی که در ولایت غیب
عالم السر و الخفیاتست
که غمت شه رخم به اسب فراق
آن چنان زد که بیم شهماتست
شعر اسبانی مترجم
ای کریمی که از سخاوت تو
روید از سنگ خاره مرزنگوش
تا جهان اسب دولتت زین کرد
چرخ را هست غاشیه بر دوش
آنکه او تای خدمتت نزند
چون ربابش فلک بمالد گوش
چنگ مدح تو ساختم چه شود
که چو بربط شوم عتابی پوش
شعر اسب سیاه
ز جنس مردمان مشمار خود را
گرت یزدان زری دادست و زوری
هنر باید چه روباهی چه شیری
خرد باید چه قارونی چه عوری
ز خشم غالب و از حرص با برگ
همین دارند هر ماری و موری
ز اسب و تخت تو رشکم نیاید
نه من همچون توام کری و کوری
شعر اسب سفید
چون اسب و فیل نیست دلم خون همی شود
از بهر اسب و فیل دلا خون همی شوی
کانعام شه که باج ستاند ز ترک و هند
بخشد هم اسب ترکی و هم فیل هندوی
شاها تو را چه فخر به بخشیدن اسب و فیل
خود هند و چین دهی به سؤالی که بشنوی
دولت ستانه بوس درست باد تا به کام
صد سال تخم عدل بکاری و بدروی
شعر سهراب اسب حیوان نجیبی است
آسمان می خواهد از اسب تو نعلی بهرتاج
غالبا آن تاج را از بهر کیوان می برد
کیست هندویی که سازد نعل اسب تاج سر
ظاهرا اسب تو درپا از پی آن می برد
متن شعر اسب حیوان نجیبی است
آسمان می خواهد از اسب تو نعلی بهرتاج
غالبا آن تاج را از بهر کیوان می برد
کیست هندویی که سازد نعل اسب تاج سر
ظاهرا اسب تو درپا از پی آن می برد
شعر سهراب سپهری اسب حیوان نجیبی است
ای طربناکان ز مطرب التماس می کنید
سوی عشرت ها روید و میل بانگ نی کنید
شهسوار اسب شادی ها شوید ای مقبلان
اسب غم را در قدم های طرب ها پی کنید
شعر در مورد اسب سیاه
چشمه شکر جوشان کنم اندر دل تنگ نیی
اندیشه های خوش نهم اندر دماغ و کله ای
می ران فرس در دین فقط ور اسب تو گردد سقط
بر جای اسب لاغری هر سو بیابی گله ای
شعر اسب سفیدم خیلی قشنگه
از پشت رقیب تو کشم تسمه چندین
تا گنجفه اسب تو از پته نباشد
چون موی شد از فکر میانت تن خسرو
تا همچو رقیبت خنک و کته نباشد
شعر اسب سفیدم
بیوفا یاران که پیوندند و از هم بگسلند
صحبت دیرینه وه کز دل چسبان بیرون رود؟
بانگ پای اسب آیدازدرم، یارب گهی
کز سیه بخت من این خواب گران بیرون رود
شعر اسب سفید وحشی منوچهر آتشی
تیغم زن، ای رقیب، که قربان شوم ترا
آن دم که من روارو آن ماه بشنوم
آواز ارغنون ندهد ذوقم آن چنان
کاواز پای اسب تو ناگاه بشنوم
شعر اسب سفید قصه ها
رخش، روابود، ار اسب دلبری تازد
که گوی سیم به چوگان مشک می بازد
ز ذره بیشترندش کنون هواداران
سزا بود که دل از مهر ما بپردازد
شعر کودکانه اسب سفیدم
ز آشنایان همچو فرزین بگذری
با غریبان اسب لطفت زین بود
چون به بخت اوحدی آید سخن
جمله صلحت خشم و مهرت کین بود
شعر مرا اسب سفیدی بود روزی
ازین بیشه شیری نیامد برون
که او را نکشتی به زوبین عشق
ز بهر شکاردل خستگان
بر اسب بلا بسته ای زین عشق
شعر در مورد اسب سفید
همچو دولت، گاه دشمن، گاه دوست
همچو گردون، گاه تند و گاه رام
بر ثوابت جزع ایشان را ستم
از کواکب اسب ایشان را ستام
دانلود شعر اسب سفیدم
ای از عرب و از عجمت مثل نزاده
حسن تو عرب را و عجم را بتو داده
در روی عجم چشم توصد تیر کشیده
وز چشم عرب لعل تو صد چشمه گشاده
خوبان عرب بر سر اسب تو دویده
شاهان عجم پیش رخت گشته پیاده
از چشم تو مجنون عرب یافته مستی
وز لعل توشیرین عجم ساخته باده
متن شعر اسب سفید
خود را شمرده با او چون صفر در عددها
او را بدیده در خود چون می ز جام باده
دایم بسان پسته، خندان و دل شکسته
ز اسب وجود جسته، چون اوحدی پیاده
متن شعر اسب حیوان نجیبی است
اسب خیرم لاغرست و خنجر کردار کند
آن نمی ارزم که در قلب سپاه آری مرا؟
لاف یکتایی زدم چندان، که زیر بار عجب
بیم آنستم که با پشت دو تاه آری مرا
شعر سهراب سپهری اسب حیوان نجیبی است
زلفش اندر جور تلقین می کند
رخ پیاده حسن فرزین می کند
در رکابش حسن خواهد رفت اگر
اسب حسن این است کو زین می کند
شعر در مورد اسب سیاه
شرم دار آخر جفا چندین مکن
قصد آزار من مسکین مکن
پایی از غم در رکاب آورده ام
بیش از این اسب جفا را زین مکن
شعر اسب سفیدم خیلی قشنگه
امروز بر اسب جور با من
هر گوشه همی کنی سواری
ترسم فردا گه مظالم
تاب ثقه الملوک ناری
شعر اسب سفیدم
گل ز روی او شرمسار شد
دل چو موی او بی قرار شد
ماه بر زمینش نهاده رخ
چون بر اسب خوبی سوار شد