شعر در مورد روزگار
شعر در مورد روزگار,شعر در مورد روزگار نامرد,شعر در مورد روزگار کودکی,شعر در مورد روزگار بد,شعر در مورد روزگار تلخ,شعر در مورد روزگار سخت,شعر در مورد روزگار بی وفا,شعر در مورد روزگار قدیم,شعر در مورد روزگار جوانی,شعری در مورد چرخش روزگار,شعر در مورد نامردی روزگار,شعری در مورد نامردی روزگار,شعر درباره روزگار نامرد,شعر درباره نامردی روزگار,شعر زیبا درمورد نامردی روزگار,شعر درباره روزگار بد,شعر در مورد بدی روزگار,شعری در مورد بدی روزگار,شعر درباره بدی روزگار,شعری در مورد روزگار تلخ,شعر درباره روزگار تلخ,شعر درباره تلخی روزگار,شعر در مورد تلخی روزگار,شعری درباره روزگار تلخ,شعر در مورد سختی روزگار,شعری درباره سختی روزگار,شعری در مورد سختی روزگار,شعر در باره سختی روزگار,شعر کوتاه در مورد سختی روزگار,شعر درباره روزگار سخت,شعر درباره روزگار قدیم,شعر در مورد چرخش روزگار,شعر درباره چرخش روزگار,شعر در وصف روزگار,شعری در وصف روزگار بد,شعری در وصف روزگار,شعر در وصف نامردی روزگار,شعر در وصف سختی روزگار,شعری زیبا در وصف روزگار,شعر در مورد روزگار بد,شعری در مورد بدی روزگار,شعر در مورد بدی روزگار,اشعار زیبا در وصف روزگار,شعر روزگار,شعر روزگار تلخ,شعر روزگار جوانی,شعر روزگارم برخلاف آرزوهایم گذشت,شعر روزگار غریبی ست نازنین,شعر روزگار نامناسب مردم ناسازگار,شعر روزگاری من ودل,شعر روزگار کودکی,شعر روزگار لعنتی,شعر روزگار کودکی برنگردد دریغا,شعر تلخی روزگار,شعر درباره روزگار تلخ,متن شعر روزگار تلخ,شعر در مورد روزگار تلخ,شعر درباره تلخی روزگار,شعر کوتاه روزگار تلخ,شعر فیلم روزگار تلخ,شعر های روزگار تلخ,شعری درباره روزگار تلخ,شعر روزگار جوانی شهریار,متن شعر روزگار جوانی,شعر سریال روزگار جوانی,متن شعر سریال روزگار جوانی,متن شعر روزگار جوانی عیوضی,متن شعر روزگار جوانی از محمدرضا عیوضی,دانلود شعر روزگار جوانی,شعر درباره روزگار جوانی,شعر در مورد روزگار جوانی,متن شعر روزگارم برخلاف آرزوهایم گذشت,شعر روزگار غریبی است نازنین,شعر روزگار غریبی است نازنین شاملو,متن شعر روزگار غریبی است نازنین,شعر روزگار غریبی است نازنین از شاملو,شعر روزگاری من ودل ساکن کویی بودیم,متن شعر روزگاری من ودل ساکن کویی بودیم,شعر روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم,شعر روزگاری من و دل ساکن کوهی بودیم,شعر روزگاری من و دل صاحب کویی بودیم,شعر روزگاری من و دل ساکن کوی بودیم,شعر روزگاری من و دل ساکن,شعر روزگار کودکی یادش بخیر,شعر یادگار کودکی,متن شعر روزگار کودکی,متن شعر روزگار کودکی افتخاری,شعر در مورد روزگار کودکی,شعر یادگار کودکی افتخاری,متن شعر شوق روزگار کودکی,شعر یادم آمد شوق روزگار کودکی,شعر نو روزگار لعنتی,شعر ای روزگار لعنتی
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد روزگار برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
با من حرف بزن
که روزگارم نه که نمی گذرد
که تمام دنیای من بی تو جمعه میگذرد
شعر در مورد روزگار
روزگاریست که سودازده روی توام
خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام
شعر در مورد روزگار نامرد
با همه حسرت خوشم به گوشه چشمی
چشم بد روزگار اگر بگذار
شعر در مورد روزگار کودکی
دیگر نه هراسانم نه ناامید
روزگارانم را عوض کردم
با آنچه که برایم دادی
روزگارانی که در خورت نبودند
و دور انداختم هر چه را که لایقت نبود
اکنون بادهایند
که جای آن تیرگی ها می وزند
تو به تعریف دوبارهی آموخته های مقدسم آمدی
سرزمینم را در نگاهی به زیبایی ات پیوند زدی
دستهایم را به دوردستها رساندی
پنهانترین دریاها را به کشتی هایم گشودی
تنها تویی که می توانی
رفتگان عادی را
به شعری بخوانی که
کلماتش نمی میرند.
شعر در مورد روزگار بد
و من چه تابانم با دیدار تو
بعد از قرن ها که در میان اعصار و زنان
گم شده بودی …
نخستین دیدار ما، در روزگاران گذشته بود
ما در آن روزگاران، ساده بودیم
شعر در مورد روزگار تلخ
ای همدم روزگار، چونی بی من
ای مونس غمگسار، چونی بی من
من با رخ چون خزان، زردم بیتو
تو با رخ چون بهار، چونی بی من
شعر در مورد روزگار سخت
ای در دل من میل و تمنا همه تو
وندر سر من مایه سودا همه تو
هرچند به روزگار در مینگرم
امروز همه تویی و فردا همه تو
شعر در مورد روزگار بی وفا
از چرخ به هر گونه همی دار امید
وز گردش روزگار میلرز چو بید
گفتی که پس از سیاه رنگی نبود
پس موی سیاه من چرا گشت سفید
شعر در مورد روزگار قدیم
کبریت های سوخته هم،
روزی درخت های شادابی بوده اند
مثل ما،
که روزگاری می خندیدیم
قبل از اینکه عشق روشنمان کند
شعر در مورد روزگار جوانی
این روزها
از بلندی موهایت فهمیده ام
چند وقت است
تو را نوازش نکرده ام!
گناه
از کوتاهی انگشتان من است
که بشکنند
که بند بند با دیوار این سلول بر سرم بریزند
که قلم شوند و
روزگارم را سیاه کنند.
شعری در مورد چرخش روزگار
سر بگذار بر درد بازوان من،
دست نگاهم را بگیر،
مرا دچار حادثهای کن که با عشق نسبت دارد،
من عجیب از روزگار رنجیده ام
شعر در مورد نامردی روزگار
کلاغ،
پـــــر…
گنجشک،
پــــر ….
این روزگار درختی است
که دل به پرنده بسته بود…
شعری در مورد نامردی روزگار
این که باید
فراموش ات می کردم را هم
فراموش کردم
تو تکراری ترین حضور روزگار منی
و من عجیب
به آغوش تو
از آن سوی فاصله ها
خو گرفته ام
شعر درباره روزگار نامرد
تنهایی
ذره ذره خودی نشان میدهد
وقتی تو آن قدر کم پیدایی که
سنگینی روزگارم را
مورچهها به کول میکشند
و من تماشایشان میکنم.
شعر درباره نامردی روزگار
آرزو می کردم
تو را
در روزگاری دیگر می دیدم
در روزگاری که گنجشکان حاکم بودند
پریان دریایی
شاعران
کودکان
و یا دیوانگان
آرزو می کردم
که تو از آن من بودی
در روزگاری که بر گل ستم نبود
شعر زیبا درمورد نامردی روزگار
به جرم اینکه دلم آه هست و آهن نیست
کسی به جز تو در این روزگار با من نیست
شعر درباره روزگار بد
بر من و تو روزگاری رفت و عشقی پا گرفت
عاقبت چرخ حسود این عشق را از ما گرفت
شعر در مورد بدی روزگار
کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست
این جمله را با تلخی اش صد بار تضمین می کنم
شعری در مورد بدی روزگار
رفتنش یک شب دمار از روزگار من کشید
می کشم روزی که برگردد دمار از روزگار
شعر درباره بدی روزگار
از فریب روزگار ایمن مشو کاین بو الهوس
بر سکندر داد ملکی را که از دارا گرفت…
شعری در مورد روزگار تلخ
به یادِ روی تو ای خوشترین حکایتِ عشق
تمام ِ تلخی ِ این روزگار، شیرین است
شعر درباره روزگار تلخ
من “ابتهـــــاج”ترین شاعــــر زمانِ تواَم
تو عاشقانه ترین شعـــــر روزگـــار منی
شعر درباره تلخی روزگار
درد فراق آمد و عشق از دلم نرفت
ای روزگار! سیلیِ محکمتری بزن
شعر در مورد تلخی روزگار
هم بدهد دور روزگار مرادت
ور ندهد دور روزگار نماند
شعری درباره روزگار تلخ
روزگار وصال چون بگذشت
گویی آن روزگار خوابی بود
شعر در مورد سختی روزگار
دولت روزگار درگذرست
پرتو آفتاب دربدرست
شعری در مورد سختی روزگار
عبرت روزگار بسیارست
چشم عبرت، هزار بایستی
شعر در باره سختی روزگار
چو روزگار جز این یک عزیز بیش نداشت
به عمر مهلتی از روزگار بایستی
شعر کوتاه در مورد سختی روزگار
به روزگار عزیزان که روزگار عزیز
دریغ باشد بی دوستان به سر بردن
شعر درباره روزگار سخت
چو روزگار نسازد ستیزه نتوان برد
ضرورتست که با روزگار درسازی
شعر درباره روزگار قدیم
مهی به روز سیاهم نشاند و می خواهم
که روزگار نشاند به روزگار منش
شعر در مورد چرخش روزگار
شاگردی روزگار کردم بسیار
در کار جهان هنوز استاد نیم
شعر درباره چرخش روزگار
سعدیا خوشتر از حدیث تو نیست
تحفه روزگار اهل شناخت
شعر در وصف روزگار
ای مونس روزگار سعدی
رفتی و نرفتی از ضمیرم
شعری در وصف روزگار بد
مرا با روزگار خویش بگذار
نگیرد سرزنش در لاابالی
شعری در وصف روزگار
به ناکردن شکر پروردگار
شنیدم که برگشت از او روزگار
شعر در وصف نامردی روزگار
وگر قیمتی گوهری غم مدار
که ضایع نگرداندت روزگار
شعر در وصف سختی روزگار
هر آن طفل کو جور آموزگار
نبیند، جفا بیند از روزگار
شعری زیبا در وصف روزگار
طفل ما خون خود چرا نخورد؟
دایه روزگار کم شیرست
شعر در مورد روزگار بد
فریب کارگشایان روزگار مخور
ببر زآه چراغی به آستانه دل
شعری در مورد بدی روزگار
ز خاکبازی طفلانه عمارت کرد
مرا خلاص درین روزگار، خودسازی
شعر در مورد بدی روزگار
خود مادر روزگار گویی
کز بهر فراق زاد ما را
اشعار زیبا در وصف روزگار
از مجلسیان خروش برخاست
کان فتنه روزگار بنشست
شعر روزگار
بر مراد دلم نمی گردد
گردش روزگار چتوان کرد؟
شعر روزگار تلخ
کارهایی که چشم یار کند
نه زیاری روزگار بود
شعر روزگار جوانی
شکرانه بده، که از در تو
چون محنت روزگار رفتم
شعر روزگارم برخلاف آرزوهایم گذشت
ز جور روزگار ناموافق
جدا گشتم ز یاران وفاقی
شعر روزگار غریبی ست نازنین
روزگارم شد، ار نه عاقلمی
ماتم روزگار داشتمی
شعر روزگار نامناسب مردم ناسازگار
دل برهید از دغل روزگار
در بغل عشق خزیدن گرفت
شعر روزگاری من ودل
آن یوسف خوش عذار آمد
وان عیسی روزگار آمد
شعر روزگار کودکی
ای یوسف روزگار ما یعقوبیم
پیراهن تست چشم را بینائی
شعر روزگار لعنتی
به هرزه در سر او روزگار کردم و او
فراغت از من و از روزگار من دارد
شعر روزگار کودکی برنگردد دریغا
سیه تر از سر زلف تو روزگار من است
دگر چه خواهد از این بیش روزگار از من
شعر تلخی روزگار
صد روز و روزگار دگر گر دهی مرا
بادا فدای عشق و فریب و ولای تو
شعر درباره روزگار تلخ
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
متن شعر روزگار تلخ
به آب دیده بشوییم خرقه ها از می
که موسم ورع و روزگار پرهیز است
شعر در مورد روزگار تلخ
پیوند عمر بسته به موییست هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
شعر درباره تلخی روزگار
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتیست که از روزگار هجران گفت
شعر کوتاه روزگار تلخ
بر آستانه تسلیم سر بنه حافظ
که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد
شعر فیلم روزگار تلخ
از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست
کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر
شعر های روزگار تلخ
کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم
که دل چه می کشد از روزگار هجرانش
شعری درباره روزگار تلخ
برو به هر چه تو داری بخور دریغ مخور
که بی دریغ زند روزگار تیغ هلاک
شعر روزگار جوانی شهریار
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
از بخت شکر دارم و از روزگار هم
متن شعر روزگار جوانی
خرم شد از ملاحت تو عهد دلبری
فرخ شد از لطافت تو روزگار حسن
شعر سریال روزگار جوانی
بگذر ز کبر و ناز که دیده ست روزگار
چین قبای قیصر و طرف کلاه کی
متن شعر سریال روزگار جوانی
وگرنه پایه عزت از آن بلندتر است
که روزگار بر او حرف امتحان گیرد
متن شعر روزگار جوانی عیوضی
سر فتنه دارد دگر روزگار
من و مستی و فتنه چشم یار
متن شعر روزگار جوانی از محمدرضا عیوضی
از چرخ به هر گونه همی دار امید
وز گردش روزگار می لرز چو بید
دانلود شعر روزگار جوانی
به پای بید بن اندر، دمید اسپرغم
بیار باده که شد روزگار غم سپری
شعر درباره روزگار جوانی
یک سر به سوی طره سنبل نظر فکن
کاشفته است، لیک، نه چون روزگار ما
شعر در مورد روزگار جوانی
از سبک روحی، گران آیم به طبع روزگار
در سرای اهل ماتم، خنده مستانه ام
متن شعر روزگارم برخلاف آرزوهایم گذشت
طی نگشته روزگار کودکی، پیری رسید
از کتاب عمر ما، فصل شباب افتاده است
شعر روزگار غریبی است نازنین
از ما به روزگار، حدیث وفا بس است
نگذاشتیم گر اثری، یا گذاشتیم